فقه تمدنی، چیستی؟چرایی؟ چگونگی؟
حجت الاسلام محمد وحیدی استاد سطوح عالی حوزه علمیه مشهد
در این نوشتار در صدد آنیم از فقه تمدنی در سه حوزه سخن بگوییم!
چیستی فقه تمدنی
تمدن بالاترین سطح پیشرفت و تعالی یک جامعه است، از این رو می¬توان رویکرد تمدنی هر دانش را به معنای قرار گرفتن آن دانش در مسیر تحقق تمدن دانست. در نتیجه مقصود از فقه تمدنی صرفا تاثیر فقه بر تمدن نیست بلکه فقه تمدنی به معنای ایجاد یک تمدن بر محور فقه است.
فقه با رویکرد تمدنی، یعنی «مباحث و مسائل فقهی به گونه¬ای فهم و تبیین شود که گویی فقیه نه فقط مسئول برآوردن نیازهای مقلدان خود، بلکه همه پیروان مکتب اهل بیت، علیهم السلام، و بالاتر از آن همه مسلمانان و بالاتر از آن همه مردمان و همه حاضران و آیندگان است».
به دیگر بیان، در فقه تمدنی، فقیه در فرآیند استنباط خود تنها به روابط بین انسان و خدا و یا انسان و جامعه از منظر یک رفتار فردی نمی¬نگرد، بلکه آنچه برای او مهم است فعل الاجتماع است و حتی نظر به رفتار فردی هر مکلف از این نگاه که او فردی از یک جامعه و موثر در پدیدآمدن یک فرهنگ و فراتر از آن، یک تمدن است، نظر دارد.
فقه با رویکرد تمدنی مرحله ای بالاتر از فقه حکومتی و فقه اجتماعی است. هرچند فقه تمدنی، فقهی اجتماعی است، ولی فقه اجتماعی الزاماً در تراز فقه تمدنی نیست. فقیهی که چنین افقی را در ذهن داشته باشد و فضای زیست و قلمرو مسئولیت خود را تا بدین پایه گسترده ببیند، مباحث و مسائل فقهی را به گونه ای متفاوت فهم می کند و افزون بر آن، پرداختن به پاره ای از مباحث و مسائل نوپدید فقهی را گریزناپذیر خواهد دید.
چرایی پرداختن به فقه تمدنی!
اما اینکه چرا باید سخن از فقه تمدنی به میان آورد؟
ضرورت پرداختن به این موضوع را، میتوان از تعریفی که برای آن ارائه دادیم به خوبی فهمید!
در زمان حاضر که هر مکتب و نحله¬ی فکری در پی ارائه¬ی روش زندگی و در صدد تحول فرهنگی و در افق بالاتر، ایجاد تمدن در پهنه¬ی جهان است، بر متفکران علوم الهی – و بالاخص اسلامی- لازم است با توجه به آموزه¬های وحیانی که ریشه در فطرت انسانها دارد، در صدد پی¬ریزی قوانینی باشند که فرهنگ و تمدن جامعه را شکل دهد. چرا که تنها فرهنگ و تمدنی که برخاسته از دستورات خالق باشد می¬تواند تمدن بی¬نقصی را شکل دهد که موجب رشد دنیوی و اخروی انسانها و جوامع شود.
توجه به مکاتب بشری و ضعف آنها نشانگر این است که بسیاری از آنها محکوم به فنا بوده¬اند و آن دسته هم که توانسته¬اند در سایه¬ی سلطه¬ی سیاسی برخی دولتها، چند صباحی عرض اندام نموده و جولانی دهند، نتوانسته¬اند برای بشریت سعادت و رشد همه جانبه به ارمغان بیاورند و دستاورهایی هم که داشته¬اند به نفع عده¬ای خاص بوده و گاها منجر به انحطاط نوع انسانها در عرصه¬های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی شده¬ است.
این نکته، ورود اندیشمندان و صاحب نظران علوم الهی- اسلامی، را به عرصه¬ی تشکیل فقه تمدنی بیش از پیش ضروری می¬نماید، چرا که، علم فقه که به صورت مستقیم و غیر مستقیم به فعل مکلفین ارتباط دارد – تا آنجا که موضوع علم فقه را عمل مکلفین است- می¬تواند نقش بسزایی در ساختن فرهنگ و تمدن ایفا کند.
البته این نکته نیز مورد توجه است که، فقه اصغر، یعنی فقه مصطلح که صرفا در پی تبیین وظیفه¬ی مکلف از جهت تنجیز و تعذیر است نمی¬تواند به تنهایی عهده¬دار این مهم باشد، و لذا باید نگاه به فقه و احکام آن با رویکردی وسیعتر مورد نظر قرار گیرد، یعنی آن فقهی که می¬تواند تمدن ساز باشد، فقه اکبر است.
چگونگی فقه تمدنی؟
مراد از چگونگی فقه تمدنی، چگونگی شکل¬گیری فقه تمدنی است، یعنی فقه را در چه وسعت و محتوایی باید تدوین نمود که ظرفیت تمدن¬سازی را داشته باشد.
از آنجا که علم فقه مبتنی بر علم اصول است، وقتی سخن از فقه تمدنی – یعنی فقه از منظر تمدن¬سازی – مطرح می¬شود باید نگاه متفاوتی به اصول فقه نیز داشت، بدین معنا که پرداختن به فقه تمدنی بدون توجه به تدوین اصول فقه تمدنی بی¬معناست و دست یافتن به فقه تمدنی تنها از ره¬آورد اصول فقه تمدنی ممکن است.
از اینرو ابتدا باید در پی تدوین مسائل اصولی با رویکردی متفاوت از اصول فقه مصطلح و رایج برآییم و همچنان که نگاه به فقه در فقه تمدنی یک نگاه فرا فردی و حتی فرا اجتماعی است، نگاه به اصول فقه تمدنی نیز باید فراتر از دایره¬ی فرد باشد.
زاویه¬ی نگاه به اصول فقه تمدنی منظری متفاوت از اصول فقه فردی است. البته مراد از فقه فردی صرفا احکام فردی مکلف در مقابل احکام اجتماعی آن نیست، بلکه مراد، فقهی است که موضوع حکم خود را مکلف می¬داند -خواه با نگاه فردی یا اجتماعی- ، و این در مقابل فقه تمدنی است که منظر آن، “فرایندهای زندگی متعالی در مقیاس کلان” است.